همه چیز با عشق به داشتنش شروع میشه به قول خارجکی ها Love in first sight / بعد با انواع مطلعات گوناگون و وبگردی های پایان ناپذیر ادامه پیدا میکنه / به جایی میرسی که از جناب کن راکول هم بیشتر درموردش میدونی کن راکول کیه بگو اسکات کلبی / حالا دیگه به دیدنش پشت ویترین عادت کردی به قول اون یارو "عادت میکنی" / دیگه از اون عشق و علاقه خبری نیست به اینی که داری حس میکنی میگن حسرت / از حسرت بدتر عقده اس نمی دونم واقعا به اونجاها هم رسیدم یا نه ولی به تنها کسی که در این زمینه مشاوره ندادم گربه ی همسایه امون بود / صبر ایوب ممکنه در خیلی از زمینه ها جواب نده ولی در این زمینه جواب داد بلاخره آقا مارو هم طلبید / حس میکنم دارن یه چاله رو تو مغزم بتن ریزی میکنن / خیلی خنده داره ولی از دیروز تا حالا دارم به خودم میگم " خوب حاله که چی ؟!! "
پ.ن : تازه دارم میفهمم چرا لیلی و مجنون و سایر زوجین این چنینی هیچوقت به هم نمی رسن !!
پ.ن 2 : مجنون رو تصور کن در حالی که داره از حجله خارج میشه و به خودش میگه : خوب حالا که چی ؟!!
پ.ن 3 : اینجا کلیک کنید : )